سلام حاجی!
چه خبر از خط مقدم جبهه جهاد اکبر؟
اینجا ، پشت جبهه ، وضع خیلی خرابه حاجی ...
مهمات کم آوردیم ، بدجور گیر کردیم تومیدون مین وگناه ، وضعیت قرمزه!
قرار بود هر وقت شیمیایی گناه زدند، ماسک تقوا بزنیم ...
اما من نامردی کردم ، نه به بچه ها ...نه به خودم !... به مرغ باغ ملکوتم!...
حاجی دست ما رو هم بگیر !
بالگرد شفاعتی ، آمبولانس توبه ای ، چیزی بفرست به عقب !
وضعیت خیلی وخیمه حاجی....
سلام خواهرم.خاطرتونو خوندم.خدا حفظتون کنه.این متن خیلى زیبا بود
خدا قوت
پیش منم بیاین خوشحال میشم
التماس دعای فرج
یازهرا
سلام
وبلاگ زیبا و معنویی دارید بسیار استفاده نمودم
مخصوصاً از جهاد اکبر
واقعاً خودم به خودم نامردی کردم و تمام مهماتم را یک جا به سرابی فروختم(نفروختم چون هیچ چیز بجایش نگرفتم یعنی قصدم این نبود که بگیرم اینقدر غافلگیر شدم که هنوز هم نفهمیدم حتی این تلنگر شما هم هنوز مرا بخود نیاورده خدا کند این تلنگر ها آنقدر زیاد شود که من خود بخواب زده را بیدار کند و هشیار)
من الله توفیق